سـرد اسـت و مـن تـنهایـم...
چه جمـلـه ای... پـر از ڪلیـشه ... پــر از تـهوع ...
جـای ِ گـرمے نـشستـه ای و مے خوانـے :
"ســرد اسـت..."
یـخ نمـی ڪنـے...
حس نمی کنـے...
ڪه مـن بـرای نـوشتـن ِ همیـن دو ڪلمـه
چـه سرمایـے را گـذرانـدم...

نظرات شما عزیزان:

نسترن

ساعت12:53---4 آذر 1391

[وب سایت]

خدا در دستی است که به یاری میگیری

درقلبی که شاد میکنی

درلبخندی که به لب می نشانی

خدا با من است. خدا با توست…خدایمان را آشکار کنیم

این روزها وقت دعا من رو هم بخاطر بیار...

پرنسس

ساعت13:56---3 آذر 1391

[وب سایت]

چقدر خوشحال بود شيطان...!!!



وقتی سيب را چيدم!گمان ميکرد فريب داده است مرا



نمیدانست تو پرسيده بودی ..؟!



مرا بيشتر دوس داری يا ماندن در بهشت را؟؟؟

نسترن

ساعت11:56---3 آذر 1391

[وب سایت]

برای خودت زندگی کن،

کسی که ترا دوست داشته باشد، با تو میماند

برای داشتنت می جنگد....

اما اگر دوست نداشته باشد، به بهانه می میرود......

فاطمهــــ

ساعت11:03---3 آذر 1391

[وب سایت]

زیبا بود...

نه کفش هایتان شما را جایی میبرد...
نه حتی اراده تان...!!
تنها دلتان شمارا میبرد به جایی که "کسی"انجاست...

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: